دلگیرم از مرغ هایی که دانه خوردنشان پیش ما بود؛
و حالا برای دیگران تخم می گذارند؛
ولی می دانم روزی؛
بوی کباب شدنشان به مشامم می رسد ...!
دلگیرم از مرغ هایی که دانه خوردنشان پیش ما بود؛
و حالا برای دیگران تخم می گذارند؛
ولی می دانم روزی؛
بوی کباب شدنشان به مشامم می رسد ...!
خوشحالم !!!
آنقدر که نمی دانم....
کدام یک از درد هایم را فراموش کرده ام !
برفــــــ باشد !
باران ..
یا آفتاب ..
چتر نمی خواهمــــــــ !
بگو معنی لغاتــــــ را …
از نــو بنویسنــــــد ..!
“ امنیتـــــــ ”
حصار دستــــــهای تــو ستـــــــ
روزی می رسد ...
که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد...
برای نگاه کردنم خندیدنم , اذیت کردنم ...
برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی ...
روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره من خواهی بود..
من می دانم روزی که نباشم هیچکس تکرار من نخواهد شد!
دلم ...
به عظمت باران برایت دلتنگی می کند !
امروز عجیب
بی واژه ، بی حصار می خواهمت !!!
تعداد صفحات : 6