مرا به گناهی که
" نگاه تو "
در آن بود
بردند سر دار و
تو انگار نه انگار ...!
مرا به گناهی که
" نگاه تو "
در آن بود
بردند سر دار و
تو انگار نه انگار ...!
دلم می خواست می توانستم
" همه " ام را بده ام تا
" همه " اش باشم ...!
دلتنگی از نیمه های شب
وقتی که
تیک تاک عقربه ها عمق تنهاییت
را به رخ میکشند آغاز میشود ...
وقتی دستهایت در خوابو بیداری گرم است
وقتی بوی تنت در خواب و بیداری هوش از سرم می برد
تو بگو
من از کجا بدانم
کی خوابم
و کی بیدار؟
تولدم مبارک.....
فــــراموشش کرده ام ....
باور کنـــــید !
فقط
گاهــــــی ...
اسمش را که میــــشنوم ...
بد جــــــوری میشکنم !!
همـــــین .....
میگم هیس هیچی نگو .
دلم میگه نمیشه . نگم دق میکنم
میگم هر حرفی رو که نباید به زبون بیاری
میگه این یکیو نمیتونم نگم
میگم باشه بابا بگو !
من و دلم با هم میگیم
" دلم برات تنگ شده بود "
ابلــــــــیـــــس
نــــــام من اســــــت
که نه گنـــــدمی خورده بود نه سیـــــبی
جُـــــــــــــــــــــرم
سُــــــجده به تـــــــــــو بود...!
آنقدر آمدنت
به تاخیر افتاده است
که فقط می دانم
کسی را
روزگاری دوست داشته ام
که حالا شاید
دیگر نشِناسَمش ...
ریتم نفس گیر این موسیقی ...
در جایی که نمی دانم کجاست !
و در روزی که یادم نیست !
برای من خاطـــــره ای نواخته است ...
یکشنبه بود ؛
یا دوشنبه ؛
یا سه شنبه ؛
یا شنبــــــه ای که پیشوندش را
در لا به لای تقویم " نا " گرفته ی
خاطراتم گم کرده ام ...
شاید روزی بود شبیه امروز
یا فـــــــــــــردا ...
دیگر چه فرقی می کند !!!
که کـــــی....؟!
و کجــــــا.....؟!
وقتی هنوز قلب از طپش افتاده ام
با ضرب آهنگش به لرزه می افتـــــــــد ....
گه دیدے طرف مقابلت بآهآت رآه نــمیآد ؛ شڪ نڪن خسته است . . .
چوטּ دآره بآ یڪے دیگه چهآر نعل مـے تآزه...
مـــی خـــواســـتـــم...
پــیــش رویـت دنــیــا را بـه زانـو در بـیـاورم
مـــی خـــواســـتـــم...
تـمـام بـاغـچـه هـا را بـرایـت اقـاقـی بـکـارم
مـــی خـــواســـتـــم...
شــب هـایـت سـتـاره بـاران بـاشـد
نه بی ستاره ، بارانی
مـــی خـــواســـتـــم...
خـوش خـبـر تـریـن قـاصــدک هـا را
بــرایــت بـه بـاد بـسـپـارم
مـــی خـــواســـتـــم...
بـرایـت کـوچـه هـا را گـردگـیـری کـنـم
آیـنـه هـا را چـراغـانـی...!
مـــی خـــواســـتـــم...
«عـــاشــقـــت بـــاشـــم»
بــبــخـــش
طـاقــت نـداشـتـی...
بــبــخــش
نـــمـــانــــدی !!!
قشنگیه " لـیـاقـت " به اینه که ...
هـمـه نـمـیـتـونـن داشـتـه بـاشـن !!!
گاهي بايد با تمام وجود زنانگيت را خرج کني...!!
گاهي بايد با تمام وجود مردانگيت را خرج کني...!!
نــه در تــخــت خــواب...!!
در مــشـــکلات...!!
در بـاهـم بــودنـهـا...!!
در کوتاه آمدن ها...!!
در روزگار سردو گرم...!!
در ادامه راه حتي پياده...!!
آن موقع هست که ميتواني به زنانگيت افتخار کني...!!
آن موقع هست که ميتواني به مردانگيت افتخار کني...!!
سلام خدا جون …
میدونم ازم دلخوری ،
میدونم چند وقته بهت سر نزدم ،
میدونم چند وقته فراموشت کردم !
خدا جون میخوام واست از دلتنگیم بگم ،
میدونم مثه همیشه سنگه صبورمی .
دلم خیلی گرفته ،
این بار نه از دور و بریهام ، نه از دنیا ، از خودم !!
یه مدته حضورت توی لحظه های بودنم احساس نمیشه !
یه مدته بودنت توی زندگیم کمرنگ شده !
یه مدته از گناه ابایی ندارم !
یه مدته دیگه از سنگینی نگاهت شرم ندارم !
یه مدته توی مرداب زندگی غرق شدم !
یه مدته بنده ی ناسپاس شدم !
یه مدته مغرور شدم !
خدا جون نمیدونم چرا دیگه صدای اذونت آرومم نمیکنه !
یه مدته شنیدن صدای “الله اکبر ” اذونت مضطربم میکنه !
اضطراب از فاصله ی افتاده بین من و تو
خدا جون … تو کمکم کن !!
نذار از تو تهی بشم ، نذار با نبودنت بمیرم !
“دستمو بگیر، کمکم کن“
بـــه یـــادت کــه مـی افــتــم ...
بــــرخـــاســـتـــنـــم مــشــکــل اســـت
بـــاور کـــن ...
بـــاور کـــن ...
کـــه مـــن
هــمــه لــحــظــه هــای بــی تــو بــودن را
بــا تــو بــوده ام !!!
چه خوب می شد اگر گاهی آدم می تونست ..
دوستــای خــوب مـجـازی شـــو ...
مـثـل یـک عـکـس گـل سـرخ،
مــثــل یـــک آهـنـگ قـشـنـگ،
مــثــل یـــک کـتـاب عـــالـــی،
دانــلـــود کــنـــه،
بــیـــاره پــیـــش خــودش !!!
ﻣـﺮﺩ ﺑــﺎﯾــﺪ ﻭﻗــﺘــﯽ هـمـسـرش ﻋـﺼـﺒـﺎﻧـﯿـﻪ,ﻧـﺎﺭﺍﺣـﺘـﻪ,
ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ ﻭﺍﯾﺴﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﺵ ﺑﮕﻪ :
ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﯿﮕــــﺎ ﮐﻦ , ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻢ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﻡ ﻧﯿﮕﺎ ﮐﻦ
ﺣﺎﻻ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻥ , ﺑﮕﻮ ﺍﺯ چی ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ
ﺑﻌﺪ همسرش ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﻪ , ﮔﻠﻪ ﮐﻨﻪ , ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﮑﺸﻪ , ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﻪ
ﺣﺘﯽ ﺑﺎ ﻣﺸﺘﺎﯼ ﺯﻧﻮﻧﻪ ﺵ ﺑﮑﻮﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﻪ مرد
ﺁﺧﺮﺵ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ
ﻫـﻤـﻮﻧـﺠﺎ ﺑـﺎﯾـﺪ ﺑـﻐـﻠـﺶ ﮐـﻨـﻪ
ﻧـﺬﺍﺭﻩ ﺗـﻨـﻬـﺎ ﺑـﺎﺷــﻪ
ﺣـﺮﻑ ﻧـﺰﻧـﻪ ﻫﺎ , ﺗـﻮﺿـﯿـﺢ ﻧـﺪﻩ ﻫـﺎ
ﮐﻞ ﮐﻞ ﻧﮑﻨــــــــﻪ ﻫﺎ , ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻨﻪ ﻫﺎ
ﻓﻘﻂ ﻧﺬﺍﺭﻩ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﻪ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﻣﺮﺩﻭﻧﮕﯿﺸﻮ ﺑﺎ
ﺳـــﮑﻮﺕ ﺛﺎﺑـــﺖ ﮐـــﻨــــﻪ ... ﺑـــﺎ ﺑـــﻐـــﻠـــــــﺶ!
دلتنگ شدن برای کسی ...
این نیست که از آخرین باری که او را دیده اید
یا با او صحبت کرده اید چقدر گذشته است !!!
بلکه دلتنگی آن لحظه ایست که در حال انجام کاری هستید ،
و آرزو می کنید که ...
کاش او نیز اکنون کنار شما بود !!!
برایش نوشتم عزیزم برگرد
برایش نوشتم بهانه است که حالت خوب نیست ...
اگر بیا یی خواهی دید که حال من خرابتر است ...
برایش نوشتم نیازی نیست به تعریف اتفاقاتی که افتاده ...
من برایت خواهم گفت از اتفاقاتی که میتوانست نیفتد
برایش نوشتم ...
من انتظار میکشم به سبک خودم همانی که تو غرور میخوانیاش
و من سکوت ...
برایش نوشتم نگذار سادگی کودکانه من به بلوغ زودرس برسد ...
نگذار صداقتم زود بمیرد
برایش نوشتم
کسی این نامه را برایت مینویسد که هنوز شبیه خودش است ...
بازگرد تا دیر نشده
برایش نوشتم جواب نمیخواهم عزیزم ... برگرد ...
هنوز حس ما گرم است ... برگرد ...
هــــر راهـــی را کــــه رفـــتــه بـــاشــــم ...
هــــر چـــقــــدر هــــم دورتــــر
کـوتــاه تــریــن اســت بــرای رســیدنِ دوبــاره بــه تــو
کـــافــــی ســــت کـــه یــکــبـــار دیــــگـــر
نــــامـــم را صـــدا بـــزنـــی
بـــر مــــی گـــــردم....
دلم بهانه ات را می گیرد ...
چقدر امروز حس می کنم نبودنت را ...
صدایت در گوشم می پیچد و من می گویم :
" جانم؟ .... مرا صدا کردی؟!
چــایــت را تــلــخ نـــنـــوش
یــک بــارنــگــاهــم کــن،
تـــمــام قــنــدهــای دلــم را بــرایــت آب مـیـکـنــم ...
گاهــی حــ ـس مـی كنـم
عشـ ــق را نِسیـ ــه به مـ ـن داده ای!
بی تـابــ ـم !
نقـ ـد می خــواهـمــ ـت . . .
مهم نیست که بگی خوب مینویسی !!!
برای من مهم این است که بفهمی و بدانی برای تو مینویسم
و مهمتر اینکه بخوانی آنچه را که مینویسم ...
و لبخند همیشگی ات را بزنی ، و زیر لب بگویی ، دیوونه ...
مردان دین من میگویند :
" یاد خدا هر گره یی را باز می کند ! "
خدایا من بی وفا نشده ام که سراغت را نمی گیرم !!!
فقط گره ی سرنوشتمان را دوست دارم ...
گاهی حس میکنی غمگین ترین آدم دنیایی
اما یک تغییر کوچیک
یا یک اتفاق کوچولو جوری حالت رو عوض میکنه
که همه چیز رو فراموش میکنی
به امید یک تغییر
یا اتفاق خوب، برای همه شما ...
مهدی
این روز ها کارم شده به دنبال بهانه گشتن...
بهانه ای که باعث شود تلفن را بر دارم...
بوق
.
.
.
بوق
.
.
و صدای تو...
بــــی تــــو؛
چــــشــــمِ دیــــــدن چــــیــــزهـــایـــــی کــــه؛
بـــــا تـــــو دیـــــده ام را نــــدارم ...!
قرار بود تکیه گاه باشی؛
نه اینکه گاهی باشی، گاهی نباشی ..
تـو چـه مـیفـهـمـی از روزگـارم ....
از دلـتـنـگـی ام ...
گـاهـی بـه خـدا الـتـمـاس مـیـکـنـم ...
خـوابـت را بـبـیـنـم ...
مـیـفـهـمـی ؟!!
فـــــقــــــط خـــوابــــــت را !!!
مرا به کعبه چه حاجت!
طواف می کنم "مادری" را که برای لمس دستانش هم
وضو باید گرفت ...
یه لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛
جـدی میگــم . . .
نه بچـه بـازیِ نـه ادا و اطــوار ،
تو این دنــیا . .
حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست !
یـه دسـتی بـه زندگیـشون بکـش
لــــــــــــــــــــــــ ــــطــفا"
دوست دارم زیر باران باشیم و بدون چتر
کتم را بکشیم روی سرمان
آنوقت است که بی پروا هم را بغل می کنیم
دور از هر فکر و خیال
چقدر دوست دارم من باشم و تو
و بـــــاران بـــبـــــارد ..
وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید : بیماریت چیه ؟؟؟
منتظر مادرت میشی ...
و همیشه جواب دادن رو به اون میسپاری ...
چرا که میدونی مادرت همون احساسی رو داره که تو داری ...
حتی از خودت بیشتر دردت رو احساس می کنه !!!
مامان دوستت دارم ... پسر لجباز تو مهدی
از دل نوشته هایم ساده نَگذر؛
به یاد داشته باش......
این «دل نوشته» ها را؛ یک «دل»، نوشته ...!
گلا یه ها عیبی ندارد
کنایه ها ویران میکند...
تا حالا شده به یه فرشته ی نجات بر بخوری ؟
تا حالا شده به کسی برسی که انگار سال ها به دنبالش بودی
تا در کنارش به آرامش برسی ؟ آرامشی وصف ناپذیر .
آرامشی که از نبودنش بترسی .
اون موقعس که آنچنان دلتنگش می شوی که عین دیوونه ها
از یه لحظه نبودنش می ترسی .
اون موقع که دلت می خواد ...
ثانیه به ثانیه ی زندگیت رو در کنارش باشی .
اون موقع که لحظه به لحظه در نبودنش دلت براش تنگ می شه .
اون موقع که پای تلفن دلت می خواد به صداش گوش بدی .
حتی اگه حرفی برای گفتن نداشته باشی
گوشی رو نگه می داری که به...
صدای نفس کشیدنش گوش بدی و ...
از صدای دم و بازدمش آرامش بگیری
اون موقع که اسم دیوونه رو روت می زارن
و با نگاه های مملو از تمسخر
نگات می کنن و سعی می کنن خوردت کنن .
اون موقع که وقتی تو تنهایی بهش فکر می کنی آنچنان تپش قلبی
می گیری که احساس می کنی الانه که قلبت بیفته جلوی پات .
به همین سادگی ...
حالا فهمیدی چرا دلم برات تنگ می شه...
تعداد صفحات : 2